ماجراهای آرتین10
بالاخره اومدم. امان ازدست مامان پگاه.این روزاسرش خیلی شلوغه وبه همه چیزاهمیت می ده جزوبلاگ من این تی شرت رو خیلی دوست دارم چون خودم طرح روشو انتخاب کردم ودادم برام طراحی کنن اینجا هم پوشیدم و آماده شدم تابریم مهمونی بامامان جون ومامان پگاه وآروین رفته بودیم تره باروشهروند همون اول مامانو مجبورکردم واسه من بلال بخره وخام خام شروع کردم به خوردن گیرداده بودم که آقای فروشنده ماهیو بده به من وولکن نبودم،من بکش اون بکش بعدشم رفتیم شهروند ومن همچنان درگیر ذرت خوردنم بودم وکاملا کچلش کرده بودم درآخرم مثل یک بچه گل منتظرشدم مامان وسایلو بذارتوماشینو وحرکت کنیم ...
نویسنده :
آرتین کوچولو
14:58